در دلبری سواره، دو عالم پیاده است
مولود خانه ایست که دار العباده است
این بار درب کعبه بلا استفاده است
دیوار زد شکاف، خدا اذن داده است
وقتی که خواست صاحب یک گل پسر شود
شب شد همین که موی سرت را تکانده ای
برق از سر تمام ملایک پرانده ای
فانوس این جماعت در راه مانده ای
آیینه ای و حرف مرا زود خوانده ای
بر زانوی سترگ خودت “پَر” نشانده ای
آری! یتیم را به برت پرورانده ای
حالا که ریشه در دل مردم دوانده ای
باشد که ریشه باعث مرگ تبر شود
ای نام تو مصادف هشت و سه بار ده
از آسمان ببار برایم، ببار ده
مثل علامت سپر و ذوالفقار ده
ختم علی گرفته خدا صد هزار ده
یعنی که پنج صفر بیاید کنارِ ده
از برکتت به شعر من آمد به کار ده
روزت پس از دوازده و قبل چارده
حالا رواست سیزده من بدر شود!
هر روز و شب خدا ز تو دم می زند که هیچ…
خود را زده به نام تو یکجا سند که هیچ…
میزان حق تویی، عمل خوب و بد که هیچ….
خشم تو خصم را به کما می برد که هیچ….
فکر نبرد از سرشان می پرد که هیچ…
عالم به احترام تو خم می شود که هیچ…
حتی برای کشته شدن عبدود که هیچ….
کل جهان برای تو خم تا کمر شود
هر کس که خواست خیر سرش خیره سر شود
باید به ضرب تیغ تو شق القمر شود
مردی نبود با تو سپر در سپر شود
یا این که مثل حضرت حیدر اَبَر شود
کی نوبت بروز کلاغان مگر شود؟
وقتی عقاب پیش تو بی کرک و پر شود
هر کس که از شجاعت تو باخبر شود
کاری نمی کند که پی اش درد سر شود
***
او با سران قلعه سخن بی گزند گفت
مثل همیشه خطبه ی مردم پسند گفت
در ابتدای کار کمی وعظ و پند گفت
شیرین سخن علیست، که با طعم قند گفت
با این که دید بد دل و نامحرمند گفت
وقتی که دید طعنه به او می زنند گفت
درهای قلعه یک تنه از جای کند، گفت:
“این در برای قلعه بعید است در شود”
شاعر : مظاهر کثیری نژاد
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
نظرات شما عزیزان: